آها ی عشق....

خدایاااااا زمین نمیای ....

آها ی عشق....

آهای عشق....

آهای عشق من تسلیم تو هستم

آهای عشق تومرا خیلی شکنجه دادی....

من تسلیم احساسات آتشین تو می باشم...

آهای عشق تو مرا خیلی شکنجه دادی...مرا عذاب دادای...

یک دنیا غم وغصه دروجودم جادادی....

ولی بازهم من با این همه عزاب تسلیم تو شدم...

ای عشق تومرا در باتلاق زندگی فرو بردی تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی....

تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم...

آهای عشق من تسلیم تو هستم ...اینک که من تسلیم توشده ام میخواهی مرا شکنجه دهی؟

مرگ را به تو ترجیح دادم اما تو نگذاشتی که من خودم را ازاین دنیا و ازتو راحت کنم..

ای عشق! تو کجایی؟فریاد مرا میشنوی؟گریه هایم را میبینی؟
غم و غصه هایم را احساس میکنی؟ پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟

من تسلیم تو شده ام...آرزو داشتم یکبار تو تسلیم من شوی....

تنها آرزو ی من این بود که من تو را فراموش کنم ...اما....

اما نتوانستم فراموشت کنم ....

تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم است...

آهای عشق من تسلیم تو هستم........



نظرات شما عزیزان:

آرمین
ساعت21:33---18 دی 1392


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:, ساعت 18:1 توسط شیما |